برخی عوامل عزت از دیدگاه قرآن و روایات اسلامی، بدین شرح است: توکل به خدا، قرآن و دین اسلام، ارتباط با پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام، ارتباط با مؤمنان، روزی حلال، مربیان شایسته، و در واقع عوامل ذلت و خواری، نقطه مقابل عوامل عزّت است.
فی الفقیه، عن ابی عبدالله علیه السلام: مَن أخرجُه الله مِن ذُلّ المعاصی الی عِزِّ التقوی أغناهُ الله بلامال أعزَّه بلاعشیره و آنَسَه بلاأنیس و مَن خافَ الله أخافَ اللهُ مِنه کلِّ شیء و مَن لم یَخفِ الله تعالی أخافَه اللهُ مِن کلّ شیء.
ذُلِّ معاصی نشان دهندۀ این است که خودِ معصیتِ پروردگار، ذلّت و خواری است، عزّتِ انسان به اطاعتِ پروردگار است. اینکه فرد معصیت و گناه کند و احساس نکند که دچار ذلّت و خواری گردیده است، ناشی از ضعفِ معرفتِ به پروردگار است؛ زیرا معصیت، دوری از منبعِ خیر و همۀ حُسنها و زیباییها و نیکوییهای عالم است، در حقیقت پشت کردن به خورشیدِ نورانیت بخشِ سعادت است.
نفسِ اینکه انسان بداند معصیت، ذلّت است، خودش معرفتِ بالایی است. نقطۀ مقابل، تقواست، که آن عبارت از پرهیز از گناه است، مراقب بودنِ امر و نهی الهی است؛ در واقع، روی آوردنِ به آن خورشیدِ مُتِلَألِأ معنویت و صفا و خیر و برکت است؛ عزّت متعلق به خداست: انّ العزّه لله جمیعاً. هر کس به سمت خدا برود، سهمی از عزّت را بدست آورده است، پس تقوا هم عزّت است.
حال، کسی که خدای متعال او را از ذُلّ معاصی به عِزّ تقوا برساند و او را از حَضیض خارج نموده و به اوج برساند؛ بدون اینکه مالی در اختیار داشته باشد، غنی است. غنی بودن به این نیست که پول زیاد نصیب انسان شود؛ بعضی ها ثروتِ فراوان دارند امّا غِنی ندارند، بی نیاز نیستند، همۀ وجودشان احساسِ نیاز مادّی است هر چند ثروتِ کلانی دارند. بعضی افراد ثروت ندارند، اما روحشان ممتنِع است، مستغنی است، احساس بی نیازی می کنند از هر چه غیر از خدای متعال.
این گونه افراد بدون این که قوم و خویش، دوستان و یا عشیره ای داشته باشند که آنها را در موضعِ عزّت بنشانند، و از اینکه دستِ بدخواه به ایشان برسد مانع بشوند، – چون عشیره و قوم طبیعتشان این است که نمی گذارند انسان دست خوشِ جفای دشمنان بشود- چنین افرادی عزیز هستند. عزیز به معنای: الغالبُ الذی لایُغلَب است. از جمله خصوصیات چنین افرادی این است که: با دلِ خود مأنوس است بدون اینکه کسی با او بنشیند و انس پیدا کند؛ او مأنوسِ به خدای متعال است.
خاصیت تقوا این است که: انسان به یاد خدا می ماند، همواره در یادِ خداست، با خدا همراه است، مأنوس به ذکر الهی است. هر کس از خدا بترسد، خدا همۀ موجوداتی را که دیگران از آنها می ترسند، از او خواهد ترساند، آنها را در مقابل عظمت و ابهتِ چنین بنده ای کوچک می کند. نمونۀ کاملش در زمان ما وجود دارد؛ امام بزرگوار از هیچکس نمی ترسید، از هیچ قدرتی واهمه نداشت، همۀ قدرتها از او واهمه داشتند، قدرتهای بزرگِ دنیا از او واهمه داشتند. ضعفاء از او نمی ترسیدند، اغنیاء از او می ترسیدند، مستکبرین از او واهمه داشتند.
حال، اگر از خدا نترسیدی، از هر چیزی که احساس خوف یا ترسی از او بشود، خطری از او احتمال برود، تو نیز مجبوری بترسی! انسان وقتی از خدا نترسید، خدا را حافظ و مانع برای خودش ندانست، از هر شیء و پدیده ای هر چندحقیر و ناچیز بناچار خواهد ترسید.